به قدش دوخته او چشم ترش را خيلي
جلب كرده نگه او نظرش را خيلي
زد به ميدان و كشيده است علي وار علي
به رخ لشگر كوفه هنرش را خيلي
تا رجز خواند و شنيدند كه هم نام علي ست
هدف سنگ گرفتند سرش را خيلي
بعد از آن ضربه كه منقذ به سر اكبر زد
هي گرفتند همه دور و برش را خيلي
اربأ اربا تر از او نيست ميان شهدا
داده آزار همين غم پدرش را خيلي
هر كجا دست كشيده است تن اكبر بود
آه،سوزانده مصيبت جگرش را خيلي
پيكرش را نتوانست خودش جمع كند
آخر اين داغ شكسته كمرش را خيلي
در عبا چيد به سختي بدن اكبر را
داشت تا خيمه هواي پسرش را خيلي...
- یکشنبه
- 24
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:32
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه