• سه شنبه 15 آبان 03


دیر راهب -(بدادم زر ، گرفتم در عوض جان )

1163

بدادم زر ، گرفتم در عوض جان 
چه جان ، جان جهان به به چه ارزان 
اگرچه زر بدادم سر گرفتم 
به عالم زندگی از سر گرفتم 
همین دولت بسم در نشأتینم 
که من سوداگر رأس حسینم 
چو من سوداگری سودا نکرده 
که سودش عقل را دیوانه کرده 
زسودای سری سودا ز دستم 
که گنج عالمین افتاده دستم 
زروی گنج ، گردی گر فروشم 
زیانکارم به فردوس ار فروشم 
چنان در ملک ترسایی به سیرم 
که عیسی را فرود آرم به دیرم 
اگر عیسی به چرخ چارمین است 
مرا سر برتر از عرش برین است 
از آنم سربلند از عرش برتر 
که سر بنهاده ام بر پای این سر 
ز راز این لب خشکیده ماتم 
مگر خضرم لب آب حیاتم 
و یا موسایم اندر طور سینا 
کز این سر نور حقّم در تجلا 
من آن بینم به رأی العین از این نور 
که موسی را ز اَرنی بود منظور 
اگر انجام ترسایی چنین است 
خوشا آئین من آئین دین است 
خداوندا من اکنون در کنشتم 
و یا در غرفه باغ بهشتم 
من از هر سرفرازی سرفرازم 
که مهماندار سلطان حجازم 
همی ناز ای مسیحا بر محمد 
حسین از کعبه سوی دیرت آمد 
تو ای بانوی مریم تو کجائی 
که امشب بایدت بر دیرم آیی 
من آن ترسا و دیرم در کنشت است 
چرا مهمان من زیب بهشت است 
سری که سینه زهراست مهدش 
چرا دست من ترساست مهدش 

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:1
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران