هرشب نسیم اشکِ مرا دربیاوَرَد
تا عطرِ آن عبایِ معطر بیاوَرَد
خاکی شده است شانهی تو تا برایِ ما
قدری از آن عبایِ مطهر بیاوَرَد
هرشب کنارِ روضهای از تو گُداختیم
هر ناله از تو داغِ مُکرر بیاوَرَد
ما گریه میکنیم بیایی و دستِ تو
سنگی برای تُربَتِ ما در بیاوَرَد
سر پیشِ این و آن نکنم خَم ، تمامِ عمر
ارباب رزقِ خانهی نوکر بیاوَرَد
اجرِ تمامِ زحمتِ ما را حسین داد
هنگامِ مرگ چند برابر بیاوَرَد
پای حدیث منبر واعظ نشین که بُرد
آنکس که دل به مجلس و منبر بیاوَرَد
ما دیدهایم لطفِ امامِ رئوف را
از مشهدش به روضه کبوتر بیاوَرَد
شد شام هشتم و جگرت سوخت ، تا حرم
بابا چگونه اینهمه اکبر بیاوَرَد
ما داد میزنیم برایِ دلِ شما
داغِ حسین دادِ تو را در بیاوَرَد
(حسن لطفی۹۵/۰۷/۱۸)
- یکشنبه
- 24
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:45
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه