دنیا بی تو عمو جونم شبیه یک زندون برام
تو آغوشت باچشم خیس از تو اذن میدون و میخوام
آرزومه که برات بمیرم
جام عسل از تو من بگیرم
با هر نفسم می لرزه لشگر
من مثل بابام یه دونه شیرم
قاسم میشه آخرش فدات
ای قربون اشک اون چشات
داری میری جون از تنم بیرون میره با رفتن تو
بمیرم که زره نبود تو خیمه ها واسه تن تو
چشمای عمو داره می باره
دور و بر تو گرد و غباره
با گریه میگم نیفتی از اسب
تو خیمه دلم آروم نداره
چی شد قاسم تو سر و صدا
که افتادی زیر دست و پا ....
- یکشنبه
- 24
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 12:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
امیر روشن ضمیر
ارسال دیدگاه