نیا به کوفه
که آسمون کوفه بارون نداره
جایی دیگه برای مهمون نداره
رحمی دلاشون نداره
اسیر این مردم بی وفا شدم
تو کوچه ها(دربه در و تنها شدم2)
درمون نداره دردم آقا
اشکم روونه هردم آقا
کاش پیش تو برگردم آقا
وای امون از این غریبی
کجایی آقا
ببینی سردار تو آواره شده
چاره کارم دیگه بیچاره شده
لبای من پاره شده
آقا نیا قلبم پر از تاب و تبه
حالا فقط( اشکام برای زینبه2)
ترسم اینه از پا بیفته
پشت سرش زهرا بیفته
میون کوچه ها بیفته
وای امون از این غریبی
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه