چاره ندارم
دم به دم این چشمای من دریا می شه
دلم به غصه ی تو مبتلا می شه
غم من این صحرا می شه
مگه داداش عمر تو به سر اومده
بگو چرا(این همه لشگر اومده2)
ببین گرفتن دورمون و
اینا می گیرن جونمون و
دارم می بینم ساربون و
وای برادر غریبم
عزیز مادر
دارم می بینم روزای آخرتو
وقتی که کشتن همه لشگرتو
عباستو اکبرتو
می بینم اون روزی که سرجدا شدی
ای بی کفن(بدون سر رها شدی2)
دارم غما رو من می بینم
رو نیزه ها رو من می بینم
شام بلا رو من می بینم
وای برادر غریبم
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محسن طالبی پور
ارسال دیدگاه