خونین تر است از همه لاله ها دلم
میسوزد از شراره زهر جفا دلم
آتش فتاده است زسر تا به پای من
یارب ببین که زهر چه کرده است با دلم
دل در میان سینه من نیست آتشی است
ازبسکه سوخته است نمانده به جا دلم
دشمن به کشتنم شده راضی چرا چو نیست
هرگز به رنج مورچه ای هم رضا دلم
من در میان حجره در بسته ام ولی
بگشوده چشم در همه ارض و سماء دلم
چندان به درد طی شده عمرم که جز به مرگ
دیگر به هیچ نگردیده وا دلم
- جمعه
- 7
- مهر
- 1391
- ساعت
- 18:40
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه