نمی تونم
ببینمت که بی قراری
ببینمت دلشوره داری
طاقت ندارم که ببینم
بی یاور و بدون یاری
تو رو به جون مادرم_روی منو زمین نزن
می بینی بچه های من _آماده و کفن پوشن
ببخش که دستم خالیه_تموم هستیه منن
حسین من حسین من
دیدی آخر
غصه روی دلم گذاشتی
گفتم نرن ولی نزاشتی
از روی تو شرمنده ام من
کاش هوامو اصلا نداشتی
منو خجالتم نده ـ انقده با محبتات
جلو چشام پرپر شدن ـ دسته گلات ، امانتات
از خیمه ها بیرون بیا ـ ببین تو حال بچه هات
زینب من زینب من
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:35
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسولی
ارسال دیدگاه