دست ستم بناى عدالت خراب كرد
وز آتش الم دل ما را كباب كرد
اى واى امّ فضل امام جواد را
مسموم از عناد به فصل شباب كرد
با اين ستم كه كرد به فرزند فاطمه
افسرده قلب حضرت ختمى مَآب كرد
مانند شمع زآتش زهر جفاى خويش
جسم عزيز فاطمه را نيز آب كرد
چون ديد آن كنيز امام غريب را
لب تشنه جان دهد، به سوى او شتاب كرد
با ظرف آب رفت سوى حجره امام
آن گاه ديد رو به جنان آن جناب كرد
بگرفت ظرف آب و به روى زمين بريخت
آن دشمنى كه ظلم و ستم بى حساب كرد
(محسن حافظى)
- شنبه
- 8
- مهر
- 1391
- ساعت
- 6:36
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه