• سه شنبه 15 آبان 03


غزال شب ششم محرم الحرام -(خون غزل می ریخت از بیت بیت رزم او ضرب المثل می ریخت)

773

خون غزل می ریخت
از بیت بیت رزم او ضرب المثل می ریخت

با دست خود خورشید
در کهکشان دامنش ماه و زحل می ریخت

سرمه نکش بر چشم
کِی زرگری روی طلا رنگ بدل می ریخت!؟

اشک عمو وقتی
آرام قاسم را گرفتش در بغل..،می ریخت

وقت اذان عشق
از منبر حلقوم او "خیر العمل" می ریخت

مثل حسن شیر است
مردانگی از چهره ی این شیریَل می ریخت

از مصحف رزمش
آیه به آیه سوره ی "فتح جمل" می ریخت

خون عدوی پست
از پنجه ی این شیرزاده در جدل می ریخت

آنقدر سر انداخت
از خستگی حتی عرق های اجل می ریخت

تیری به بالش خورد
سنگ عدو بر کنج ابروی هلالش خورد

چون ابر باریده
انگار در این دشت قاسم پهن گردیده

کفتارها دیدند
نعش عقابی که پرش را نیزه ای چیده

زیر سر سم هاست
روی زمین قاسم اگر اینگونه چسبیده

این گل پر از خار است
از بس میان سینه ی او تیغ روئیده

از چند جا تا شد
طومار او را دست دشمن سخت پیچیده

سرنیزه شد سیراب
با چشمه ی خونی که از حلقوم جوشیده

باید عبا آورد
مثل علی اکبر تن او نیز پاشیده

وای از دل نجمه
تقطیع قاسم را به دست نیزه ها دیده

  • سه شنبه
  • 26
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:15
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران