لشکر حسابت کرد
چون بی زره راهی شدی حیدر حسابت کرد
قسمت شدی در دشت
گویا که نعلِ اسب صدپیکر حسابت کرد
دشمن به هنگامِ
پهلو شکستن پیش خود مادر حسابت کرد
از بس کشیدی قد
ارباب در برگشت علی اکبر حسابت کرد
نجمه برای تو
میخواند لالایی مگر اصغر حسابت کرد؟
تا خیمه ها برگشت
شد سنگ باران و شبیه مجتبی برگشت
بر کوهی از نی خورد
از جسمش آهنگ شکستن بار ها برگشت
کوتاه قامت رفت
سینه به سینه با حسین آخر چرا برگشت؟
پیوسته برگشت او
اکبر اگر تا خیمه ها ازهم جدا برگشت
یک جای این تن هم
سالم نماند از بس که زیر دست و پا برگشت
از نعل ها پیداست
چند استخوان از پیکر او جا به جا برگشت
- سه شنبه
- 26
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا رضایی
ارسال دیدگاه