• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت رقیه سلام الله علیها -(رقیه ای تو جوهر جلالت و جلالها)

538

رقیه ای تو جوهر جلالت و جلالها 
رقیه ای تو اکمل کمال هر کمالها 
تو شاهباز قاف دل که پر زدی به اوج جان 
مگر رسد به اوج تو ز پر زدن خیالها 
مگر که پیک حق کند به سحر خود مدد مرا 
نگارم از تو شمّه ای خلاصه ی خصالها 
ز همت بلند تو به آزمون تشنه گی 
خدایرا که تشنه شد به لعل تو زلالها 
جلالت علی و هم وقار فاطمی مگر 
بود ز شان و هیبت تو در جهان مثالها 
به حیرتم سه ساله ات چگونه من بخوانمت 
که پیر دهر را بود غم تو از محالها 
تو آنکه درد را ز پا فکندی از صبوریت 
که سر فرو بیاورد به پیش تو جبالها 
چه غم ترا که عاقبت به شامگاه وصل یار 
شکسته گر بلور جان به سنگ غم ملالها 
تو عاشقی که سر ز پا ندانی از وصال یار 
نگنجد عشق را سخن به دفتر و مقالها 
به روزگار غربت و فراق و حسرت پدر 
خوش است جان بگیردت نویدی از وصالها 
چو بلبلی به وصل گل به گلشن وجود تو 
وزیده از وصال گل نسیمی از شمالها 
به سالها بنالی از غم برادران خود 
که گم شد از سپهر جان دو همچو جان هلالها 
فغانی از تبار نور چه خرد و چه کبارشان 
به عمر خویش دیده ام چه جودها نوالها 

  • پنج شنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 9:43
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران