دلم داده خبر. می آید دلبرم
بباف ای عمه جان. کمی موی سرم
حلالم کن اگر
برایت زحمتم
به خاک ِ بی کسی
گذارم صورتم
پدر جانم حسین
کبوتر بودم و .پرم را چیده اند
تمام دختران . به من خندیده اند
تماشایی شده
لباس پاره ام
ببین گم کرده ام
دوتا گوشواره ام
پدر جانم حسین
از آن شب تا کنون.زمین گیرم پدر
دگر از زندگی .ببین سیرم پدر
منم که بوده ام
همه عمرم عزیز
نگاهم میکنند
به چشم یک کنیز
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:53
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه