راز دل را به که گویم بخدا محتاجم
به نسیم حرم کرب و بلا محتاجم
یک نظر بر من بیچاره کنی بس باشد
پسر ام ابیها به دعا محتاجم
سرو جانم به فدای تو و آن مادر تو
من مسکین به دعای هر دوتا محتاجم
تربتت خاک بهشت است که دراین شکی نیست
من به یک بوسه ی ایوان طلا محتاجم
مثل مرغ قفس افتاده پریشان گشتم
من زاین بند اسارت به رها محتاجم
هر چقدر ناله و شیون بکنم باز کم است
من زاین قلب شکسته به شفا محتاجم
به خیالم شده ام نوکر دربار شما
یک دفعه خواندن نامم به گدا محتاجم
لحظه ی مرگ من آقا نظری کن به تراب
گر به یک ثانیه هم شد تو بیا محتاجم
چقَدَر نامه نویسم که تو یادم نبری
در شب اول قبرم به شما محتاجم
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا ترابی گیلده
ارسال دیدگاه