اي برادر ببين خسته و دلغمين
آمده خواهرت بعد يك اربعين
ياحسين
خيز و از جا اخا كه زشام بلا
تن زخم و كبود شده سوغات ما
ياحسين
شد به لب جان من آه سوزان من
ميزدي دست وپا پيش چشمان من
ياحسين
آمده خواهرت از سفر در برت
غرق خون ديدمت واشده حنجرت
ياحسين
خسته ام از جفا چه بگويم تو را
دخترت مانده در كنج ويرانه ها
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:29
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه