تو اذن میدون و گرفتی
اما گذاشتی دست رو قلبم
آروم برو جوون رعنام
آروم برو دورت بگردم
دیگه ندارم ، عصای دستی
قامت من رو ، بدجور شکستی
امیدمن به ، برگشتنت نیست
جوونی و وقت رفتنت نیست
خودت بگو بدون تو ، چی دارم اکبر
میدونی که تویی دارو ندارم اکبر
حق داری حسم نکنی ، جوون نداری
مثل حسین نیستی گله خزون ندارى
خدانگهدارت علی جوون رعنام
ببخش منو نمیتونم بلند شم از جام
2
پشت سرت میریزه دنیا
دور سرم میگرده عالم
هیشکی نمیفهمه تو قلبم
چه حالیه یاس جوونم
میدونی اکبر ، از چیه دردم
چرا برای ، تو گریه کردم
آخه باید من ، دنبال جسمت
حالا زیر دست و پا بگردم
حالا باید پیدا کنم ، اعضاتو بابا
تا سرهم کنم گلم جسمتو حالا
خداروشکر که مادرت نیومد اینجا
طاقت نداره ببینه تورو رو خاکا
خدانگهدارت علی جوون رعنام
ببخش منو نمیتونم بلند شم از جام
3
سر روسرت میذارم اما
چرا محل من نمیدی
برا دل بابا یحرفی
بزن نگو که پرکشیدی
تویی همون که ، خوش بر و رو بود
که موندنش وااسم آرزو بود
پس چرا تو بی سرو صدایی
تو اربن اربا ، تو یه عبایی
میشنوی سوز ناله های عمه هاتو
بلند شو دلداری بده تو خواهراتو
یبار دیگه بگو بابا ، شکسته قلبم
اذون نمیگی بشنوم بازم صداتو؟
خدانگهدارت علی جوون رعنام
ببخش منو نمیتونم بلند شم از جام
- جمعه
- 29
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 18:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
خادم زینب
ارسال دیدگاه