لحظه هاي آخره جون رسيده رو لبام
هيچكي نيست بالا سرم زمزمه كنه برام
پسرم شده رو به قبله بابات
بيا و سر مو بزار روي پات
جانم جوادم اي ثمر بابا
آتيش نشسته رو جيگر بابا
جانم امام رضا اي غريب آقا
لاله اي لبم شد از سرفه هاي آتشين
كنج حجره ميكشم صورتم رو رو زمين
كسي نيست رو سرم و محتضرم
زير لب ناله ميزنم مادرم
دلتنگ ديدن. مدينه هستم
تو وادي غريب چشامو بستم
جانم امام رضا اي غريب آقا
با تن عطش زده ميزنم فقط صدا
شد شهادتين من. ياحسين و كربلا
ميسوزم با ياد صداي حسين
ميميرم با ياد لباي حسين
جد غريب من شد تنش بي سر
مادر صدا ميزد غريب مادر
جانم امام رضا اي غريب آقا
- یکشنبه
- 31
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:18
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه