حجره گشته قتلگاهم
شعله ميريزد از آهم
منكه شمس خون آلودم
در پي ديدار ماهم
من شه دور از وطنم من رضايم
لاله رود از دهنم من رضايم
بي كسم و٢ من غريبم
......
اي پسر حالم را بنگر
كي ميايي از در آخر
از تب زهر كين خوردم
روي خاك حجره با سر
خسته تر از من به تمام عالم نيست
ميروم و روي سرم يك محرم نيست
بي كسم و٢ من غريبم
......
مثل من مردي مضطر نيست
در غريبي بي ياور نيست
گرچه من ميميرم اما
روي حلق من خنجر نيست
جد مرا بين عطش سر بريدند
پنجه زدند موي سرش را كشيدند
بي كسم و٢ من غريبم
- یکشنبه
- 31
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:41
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه