ز هر سو چشم کم سویم به نیزه بر سرت باشد
نگاه اشک آلودم به زخم حنجرت باشد
به روی نیزه ها دیدم که دائم اشک میریزی
گهی چشمت به من گاهی بسوی خواهرت باشد
توانم نیست تا دستان خود گیرم به رخسارم
که پنهان روی سیلی خورده از چشم ترت باشد
حدیث غربت مادر بخوان از مصحف رویم
که در هر خط مجسم روضه ای از مادرت باشد
بنازم این همه عشق و وفا را از علمدارت
گهی افتد به پای نیزه ات گه در برت باشد
مرا از ضربت سیلی دشمن سخت تر این بود
که دیدم دست دشمن ای پدر انگشترت باشد
پی بوسیدنت تا گوشه ی ویرانه می آیم
قرارم با تو آنجا گِرد راس اطهرت باشد
نوشته دست دشمن بر رخم این جمله را بابا
که سیلی میخورد هرکس شبیه مادرت باشد
بیا و بهر من امشب نگاهی کن رئوفی را
مدد کن مادرش اینجا کنیز دخترت باشد
- یکشنبه
- 31
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 12:27
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین رئوفی
ارسال دیدگاه