مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد
روز را ازشب اشتباه نکرد
به کدامين گنه به زندان رفت
او که در عمر خود گناه نکرد
رگ به رگ شد تمام پيکر او
رگ غيرت ولي تباه نکرد
زن رقاصه مو پريشان شد
سر مويي ولي نگاه نکرد
واقعاً موي او خضاب نداشت
خلق را هيچ گه سياه نکرد
غل از او رخصت جدايي خواست
شه به حرفش ولي نگاه نکرد
به همه سينه ي پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد
چهارده سال آفتاب نخورد
رشد,جايي چنين گياه نکرد
رد شلاق مانده بر بدنش
بر تنش رخت راه راه نکرد
چار غل بست و چار قل وا کرد
ليک قطع دل از اله نکرد
جز دو ابرو و خيل مژگانش
هيچ گه رغبت سپاه نکرد
روزه اش را به اشک ديده ي خود
گاه افطار کرد و گاه نکرد
محمد سهرابي
- یکشنبه
- 9
- مهر
- 1391
- ساعت
- 5:33
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
- شاعر:
-
محمد سهرابی
ارسال دیدگاه