وقتی تو را معبود خلقت کرد ارباب
بر ما کرامت بی نهایت کرد ارباب
کوه گناهم پاک شد با گریه ای که
روضه به چشمانم عنایت کرد ارباب
بابا مرا با لقمه ی پاک و حلالش
آشفته ی شب های هیئت کرد ارباب
عیسی نفس شد پیرمردی که در عمرش
دائم میان روضه خدمت کرد ارباب
فکر جنان رفت از سر هر کس که یکبار
کرب و بلایت را زیارت کرد ارباب
خون گریه کرد عالم برایت لحظه ای که
نیزه به پهلویت اصابت کرد ارباب
دور از نگاه تو النگو های دست
دردانه ات را زجر غارت کرد ارباب
- دوشنبه
- 1
- مهر
- 1398
- ساعت
- 12:2
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
محمد حسین ذاکری
ارسال دیدگاه