از هجرت رضا جان
محزون و غمینم
من چشم انتظارم
رویت را ببینم
آواره شدم از
عشقت ای برادر
مانده بر ره تو
چشم خیس خواهر
واویلا واویلا
بین اهل عالم
جز تو کَس ندارم
مظلومانه تنها
من جان می سپارم
ماندم بین راه و
رویت را ندیدم
در اوج جوانی
از غصه خمیدم
واویلا واویلا
بعد از تو مدینه
سرد و بی صفا بود
روز و شب برادر
ذکرم یا رضا بود
کاش آیی کنارم
در این بیقراری
یک لحظه سرم را
بر زانو گذاری
واویلا واویلا
- سه شنبه
- 2
- مهر
- 1398
- ساعت
- 18:30
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه