حبیب با حبیب خود به خلوتی صفا کند
ندانم از چه بی گنه عدو به او جفا کند
سرشک غربتش روان نوا زند زنای جان
نهان زچشم دشمنان بدوستان دعا کند
به پیکرش نشانه ها به سینه اش ترانه ها
که زیر تازیانه ها رضا رضا رضا کند
به دست ها سلاسلش زغصه سوخت حاصلش
چه می شود که قاتلش ز فاطمه حیا کند
فتاده در ملالها به عشق و شور و حالها
در آن سیاه چالها خدا خدا خدا کند
فتاده دیگر از نوا برو به دیدنش صبا
بپرس مرغ کشته را کی از قفس رها کند
به خاک بی کسی سرش کسی نبود در برش
کجاست تا که دخترش اقامه عزا کند
اثر نمانده از تنش دلا برو به دیدنش
بگئ عدو ز گردنش غلی که بسته وا کند
به هر دلیست ماتمش شکسته کوه را غمش
عجب مدار (میثمش)قیا مت ار به پا کند
حاج غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 9
- مهر
- 1391
- ساعت
- 5:51
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه