هر آن دلی که مصرانه مبتلای تو بود
امیر هر دوجهان شد که خاک پای تو بود
در آن زمان که جهان بود مست غفلت خویش
کسی به عرش خودش مست ربنای تو بود
خدا به دست تو سیبی به دست احمد داد
در آن شبی که صدای خدا صدای تو بود
به غیر پنج نفر یک نفر مسلمان نیست
که فرق مسلم و کافر فقط ولای تو بود
طناب، صبر خدا بود دور دستانت...
وگرنه گردش گردون به دستهای تو بود
چقدر گفتی اناالحق،ولی نفهمیدند...
سکوت کردی و این تازه ابتدای تو بود...!!
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1398
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس جواهری رفیع
ارسال دیدگاه