#نذر_غربت_امام_سجاد_ع
آنچه در کرببلا از غمِ هجران دیدم
همه ی حادثه را با دلِ سوزان دیدم
کربلا خاطره ے سینه ے پُر سوزِ من است
من در این دشتِ بلا کینه ی عدوان دیدم
عرصه ی کرببلا یا که به جولانِ بلا
من لبِ سوخته و تشنهی مهمان دیدم
اے پدر این که پذیرایےِ مهمان نبود
نیزه ے شمرِ لعین بر لب و دندان دیدم
خسته ام سینه ے سوزانِ من و زخم عدو
هر ستم را همه با دیده ے گریان دیدم
گو پدر جان که من از غصهی هجرت چه کنم؟
نرم شد پیکرت از سمِ ستوران.... دیدم
پس تو ای شمر مزن پای به این جسمِ شریف
پاره پاره بدنی فرشِ بیابان دیدم
بعدِ آن حلقه زده گرِد خیامِ نبَوی
خیمه ے آل رسول غارتِ آنان دیدم
کربلا جلوه اے از آیت و اسرارِ خداست
از حرم تا به حرم رنجِ فراوان دیدم
همه ی حادثه اش جور و جفا بوده و بس
ظلم بی حد به خود و عمه و طفلان دیدم!
شام تا کوفه بسی رنج کشیدم ای وای
عمرِ خود با محن و درد به پایان دیدم!
#هستی_محرابی
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1398
- ساعت
- 17:58
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه