عبداللّه بن عمر دوباره نزد یزید مختار را شفاعت کرد و از حبس نجاتش داد.سپس مختار برای شیعیان آنچه را که خواص اصحاب امیرالمؤمنین علی(ع)شنیده بود در میان گذاشت و برای خون خواهی امام حسین کشتن ابن زیاد آماده شد.
مختار در زندان با عبداللّه بن حارث بن نوفل بن عبدالمطلب و میثم تمار بود. عبداللّه بن حارث تیغی از آنها خواست تا موهای بدنش را بتراشد.او می گفت:چون می دانم ابن زیاد مرا خواهد کشت،نمی خواهم بدنم کثیف و پر مو باشد.
مختار به او گفت:به خدا ابن زیاد نه تو را می کشد نه مرا،تو به زودی آزاد خواهی شد و به بصره خواهی رفت.میثم سخن آن دو را شنید،به مختار گفت:تو هم به خون خواهی حسین قیام خواهی کرد و ابن زیاد را خواهی کشت و صورت او را زیر پاهایت خواهی گذاشت.
پس از هلاکت یزید،عبداللّه بن حارث در بصره قیام کرد و مردم بصره او را والی و حاکم خود کردند.پس از یک سال نیز مختار به خون خواهی حسین قیام کرد و ابن زیاد،حرملةبن کاهل،شمربن ذی الجوشن و بسیاری از مردم کوفه را که با امام حسین(ع)جنگیده بودند به قتل رساند،بنابر نقل ابن نما حلّی،مختار ۱۸هزار نفر را کشت.
برخی از مردم_بالغ بر ۱۰هزار نفر_نیز از کوفه گریختند و به مصعب زبیری زهاء پناه بردند.شبثب بن ربعی نیز در میان فراری ها بود که سوار بر قاطری شده بود که دُم و گوش هایش بریده شده بود.او لباسی پاره به تن داشت و وقتی به مصعب رسید التماس می کرد که:به داد ما برس و با این فاسق بجنگ،او بزرگان و اشراف ما را به قتل رساند.
مقتل مقرم،ص۳۹۸_۳۹۹
بحارالانوار،ج۱۰،ص۲۸۴
اخبارالطوال،ص۲۹۵
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۱۷۸_۱۷۹
تاریخ طبری،ج۷،ص۱۴۶
- پنج شنبه
- 4
- مهر
- 1398
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه