گهواره ای می جنبد و عالم اسیرش
بابا تصدق می کند هستی فقیرش
دلداده لیلا و علی هم گشته دلبر
اکبر به دنیا آمده الله اکبر
آیینه پیغمبر اکرم جمالش
تنها جمالش نه که هم خلق و خصالش
گفته حسین اکبر چو احمد, من چه گویم
گفته نبی از من حسین و من از اویم
پس جان بابا و علی با هم عجین است
اکبر دل و جان امیرالمؤمنین است
آمد به دنیا جد خود را اشبه الناس
دارد تلألؤ بر سر دستان عباس
ذخرالحسین است این قد سرو رسایش
میگفت زینب زیر لب: `جانم فدایش”
می خواند بابا : `ای بهار دلنشینم
بالنده باشی اکبرم داغت نبینم”
- پنج شنبه
- 4
- مهر
- 1398
- ساعت
- 19:15
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
عماد حاجی مرادی
ارسال دیدگاه