بابا،صورت زخمیت شب تار من رو کرد سحر
حالا که اومدی کنارم آخر از سفر
بذا بشورم زخم تو با آب چشم تر
ببین،مثل موهای درهمت پریشونم بابا
الهی که درد و بلاهات بجونم بابا
دندون تو شکسته مثل دندونم بابا
چرا لبت شده کبود ای وای ای وای ای وای
سرت گرفته بوی دود ای وای ای وای ای وای
مگه رقیه مُرده بود ای وای ای وای ای وای
بابا،افتادی از نیزه تا از رو ناقه افتادم
صد دفه پای سرِ روی نیزه جون دادم
از راه دور زخمامو هی بهت نشون دادم
بابا،خیلی به اشک چشمای ترم می خندیدن
من گریه می کردم اونا دورم می رقصیدن
تو رفتی و همه عروسکامو دزدیدن
این آدما خیلی بَدَن ای وای ای وای ای وای
هرجا که رفتم اومدن ای وای ای وای ای وای
خیلی منو کتک زدن ای وای ای وای ای وای
بابا،دخترت و می کُشه خونْ لخته ی رو لبات
کاشکی یه بار دیگه می شد بشنوم اون صدات
کاشکی می شد یه بار دیگه سر بذارم رو پات
بابا،تموم زندگی من بودی و کشتنت
جلو چشام به روی نیزه ها می بُردنت
عمه بهم گفته که غارت شده پیرهنت
عمه بهم گفت زدنت ای وای ای وای ای وای
نیزه زدن تو دهنت ای وای ای وای ای وای
نکردن حتی کفنت ای وای ای وای ای وای
بابا،دلم شکست تو تشت زر تا سرت و دیدم
تو دست یه غریبه انگشترت و دیدم
سنگی که خورد گوشه ی چشم تر تو دیدم
بابا،این غصه میده تا قیامت عمه رو عذاب
از خون شده محاسن قشنگ تو خضاب
بهم بگو چرا سرت میده بوی ش.ر.ا.ب
با رفتنت جون به لبم ای وای ای وای ای وای
پایین نیومده تبم ای وای ای وای ای وای
سربار عمه زینبم ای وای ای وای ای وای
سبک رضا پیروی
شعر بهمن عظیمی
- سه شنبه
- 9
- مهر
- 1398
- ساعت
- 9:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه