کاش میشد کمی از داغ تو کم حداقل
و نمیزد به تنت اسب قدم حداقل
بر سر پیکر عباس نمیرفتی کاش
که به خیمه نروی با قد خم حداقل
دست ساقی که قلم شد ولی ای کاش عدو
پایکوبی نکند پای علم حداقل
هرکسی هرچه که میخواست گرفت از تو ورفت
بین گودال نکن فکر کرم حداقل
یک نفر نیست بگوید که اگر سر را برد
پیکرت را نزند شمر بهم حداقل
به دل سوخته ما و ربابت که رسید
کاش آتش نرسد سمت حرم حداقل
کاری از دست من سوخته دل ساخته نیست
کاشکی دق کنم از این همه غم حداقل
حداکثر بتوانم سپر سنگ شوم
تا شود زخم سر و روی تو کم حداقل
آه ای خیره سران این تن بی سر شده را
بگذارید که دفنش بکنم حداقل
- سه شنبه
- 9
- مهر
- 1398
- ساعت
- 15:5
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
ابوالفضل عصمت پرست
ارسال دیدگاه