• دوشنبه 3 دی 03

 سید پوریا هاشمی

امان از شام... -(کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!)

1948
6

کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!
وای از شام که بغض پدرم را دارند.‌.

سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم!
چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند!

سر بازار که رفتیم سرم داد زدند...
ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند!

جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت
عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند

دخترانی که پس پرده عصمت بودند..
بعد تو در وسط مجلس می جا دارند!

  • سه شنبه
  • 9
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 15:57
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران