پیش از این که اسرا را نزد یزید بیاورند آنها را با طناب بستند.یک سر طناب را به گردن امام سجاد(ع)بسته بودند و با ادامه آن زینب و دیگر دختران رسول خدا را.....
هر کدام از آنها که خسته می شد و از راه رفتن باز می ماند،با تازیانه می زدند.این رفتار شرم آور آن قدر تکرار شد تا این که بالاخره نزد یزید رسیدند.یزید روی تخت سلطنت خویش نشسته بود،امام سجاد به او فرمود:
"ای یزید!فکر می کنی اگر رسول خدا ما را در این وضعیت ببیند چه حالی به او دست خواهد داد؟".
مردم با شنیدن این سخن به گریه افتادند و یزید مجبور شد دستور بدهد تا طناب ها را باز کنند.اهل بیت را کنار پلّه ها،همچون دیگر اسرا نگه داشتند و سر مطهر امام حسین را پیش روی یزید قرار دادند.یزید گفت:
[صبرنا و کان الصبر منا عزیمة_و أسیافنا یقطعن هاماً و معصماً_نفلق هاماً من رجال أعزّة_علینا و هم کانوا أعق و أظلما].
آن گاه به نعمان بن بشیر گفت:((الحمدللّه الذی قتله_خدا را شکر که او را کشت)). نعمان گفت:اما معاویه دوست نداشت او را به قتل برساند.یزید گفت:آن،زمانی بود که علیه او قیام نکرده بودند،اما اگر در زمان یزید،چنین کاری می کردند،او هم حسین را می کشت.
مقتل مقرم،ص۴۱۱_۴۱۲
لهوف،ص۱۰۱
کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۵
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۵۹
- پنج شنبه
- 11
- مهر
- 1398
- ساعت
- 15:30
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه