دختری بابایی ام چشم انتظار دلبرم
ای خدا شکرت رسیده شاخه ی نیلوفرم
بس که زاری کرده ام از دوریت جان پدر
آتش افتاده پدر جان در میان حنجرم
درد دلها دارد ای بابا برایت دخترت
از کدامین درد گویم قوت بال و پرم
صورتم نیلی شده از ضرب سیلی عدو
عمه گفته صورت من شد شبیه مادرم
بعد پرواز عمویم خوب فهمیدم پدر
می کشد از روی سر دشمن حجاب و معجرم
درد دست و بازو و پهلو امانم برده است
مثل تو آتش گرفته ای پدر موی سرم
انتظار وصل تو دارم به دل ای مهربان
خوب می دانم رسیده لحظه های آخرم
#وحید_زحمت_کش_شهری
- پنج شنبه
- 11
- مهر
- 1398
- ساعت
- 16:15
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه