• دوشنبه 3 دی 03


شعر عید غدیر -(ﺷﺄﻥ تو در اندیشه ما جا شدنی نیست)

4105
7

ﺷﺄﻥ تو در اندیشه ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست

طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد

ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی

هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد

در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اذان نیز اذان شد

سردار بجز میثم تمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم

از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟
گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟
از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟!
هیچ است علی، پیش تو من هر چه بگویم

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان ست

نام تو شده قدرت بازوی پیمبر
در غزوه احزاب تویی یک تنه لشکر
یک ضربه ات از کل عبادات فراتر
با فاطمه شد قدرت تو چند برابر

غیر از تو علی هیچ کسی حصن حصین نیست
یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست

باید که به رخ ها بکشانی هنرت را
آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را
رندی کن و یک گوشه رها کن سپرت را
صفین محیاست بیاور پسرت را

چشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل
وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:33
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران