عاشق آن است که در بند نگارش باشد
روز و شب خاطر معشوق کنارش باشد
سر به کف گیرد و آمادهء دارش باشد
ادعایی نکند خاک و غبارش باشد
دارم از پر زدن از عشق سخن می گویم
عاشقان شکر خدا باز حسن می گویم
این حسن کیست؟ بخوان قبلهء اهل کَرَمش
این حسن کیست که زنده است مسیحا به دَمَش
انبیاء سر بگذارند به خاک قَدَمش
اولیاء سینه زنانند به زیر عَلَمش
سخن این است که ما تا به بدن جان داریم
روی لبها همگی ذکر حسن جان داریم
کار اسلام بدون تو تمام است حسن
که قعود تو همان اوج قیام است حسن
مصطفی گفت به هر نحو امام است حسن
بی تو نان خوردن ما نیز حرام است حسن
نان اگر هست فقط نان کرم خانهء توست
عاقل آن است که شوریده و دیوانهء توست
خادمت مُلک و مَلک،مست نگاهت ملکوت
ای حسین بن علی محضر تو غرق سکوت
آرزو داشت دعایش بکنی وقت قنوت
تویی آن روضهء سر بستهء بین تابوت
اشک چشمان تو سرخ است چنان یاقوت است
چهارده قرن شده غربت تو مسکوت است
اشک تو دُرّ و گُهر،آب دهانت تسنیم
محضر تو همهء مُلک الهی تسلیم
هر چه را هست خدا کرده به دستت تقدیم
کار را داده خدا دست کریم بن کریم
هر چه را داشتی آقا همه را دادی رفت
دست شامیّ و جذامیّ و گدا دادی رفت
درد ما نیز به دست تو دوا خواهد شد
گره کار به چشمان تو وا خواهد شد
حاجت دیدن صحن تو روا خواهد شد
در بقیع گنبد و گلدسته بنا خواهد شد
به امیدی که بیایم حرم ان شاءالله
به زمینِ تو بیفتد سرم ان شاءالله
در وطن هستی و افسوس کسی یارت نیست
هیچ کس نیست که در نیّت آزارت نیست
این همه ظلم به واللهِ سزاوارت نیست
غم عالم به دلت مانده و غمخوارت نیست
خانه رفتی که نمایی نفسی را تازه
هست در خانه ات اما غمِ بی اندازه
حق تو نیست که دارد جگرت می سوزد
آنچنان زهر اثر کرده سرت می سوزد
اشک آتش شده و چشم ترت می سوزد
خانهء کودکی ات در نظرت می سوزد
آتش زهر کجا آتش در بیشتر است
زن اگر در دل آتش برود درد سر است
همه عمر شما با غم مادر سر شد
علت گریهء بی خاتمه ات یک در شد
مادری رفت،دری سوخت،گلی پرپر شد
پشت آن در به خدا مادرتان مضطر شد
با حسن گفت حسین مادرمان در خطر است
زن اگر در دل آتش برود درد سر است
- سه شنبه
- 16
- مهر
- 1398
- ساعت
- 15:10
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی شکریان همدانی
ارسال دیدگاه