• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت عباس(ع) -(شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو)

703
1

شرمنده ام نشد که بمانم کنارِ تو
تسکین شوم برایِ دلِ بی قرارِ تو

اشکِ رقیه دیدم و گفتم که میشوم 
مرهم به زخم های دلِ غُصِّه دارِ تو

رفتم فُرات را به حضورت بیاورم 
تیری به مَشک خورد و شدم شرمسارِ تو

این نیزه ها نذاشت که با خود بیاورم 
آبی برایِ کودکِ چَشم انتظارِ تو

تا پایِ دشمنان نرود سمتِ خیمه ها 
دست و سر و تمامِ تَنم شد حصارِ تو

با ذکر یا أخا تو به بالینم آمدی 
با این حساب من شده ام از تبارِ تو

  • سه شنبه
  • 16
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:50
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران