تا زیارتنامه شد آغاز، غم پایان گرفت
دردِ دوری؛ با سلامی نسخهی درمان گرفت
من گِلی بودم بدون روح، در خاک نجف
تا نسیمی از حرم آمد وجودم جان گرفت
ابرها از آسمانِ شهر تو رد میشدند
خورد، برقِ گنبدت بر چشمشان؛ باران گرفت
هیبتِ ایوان طلایت آنقدَر محوم نمود
تا زبانم بند آمد ذکرِ «یا ایوان» گرفت
یک عروسِ حیدری دیدم که از صحن نجف
خاک را برداشت و با آن حنابندان گرفت
خواستم تا بهترین مدحِ تو را از بر شوم
زائری در صحن، ختم سورهی انسان گرفت
تا خداوندِ قلم یک سطر، در شان تو گفت
از امینی الغدیر؛ از شاعران دیوان گرفت
جایگاه دشمنان توست، قعرِ چاهِ ویل
تازه خیلی هم خدا بر حالشان آسان گرفت
مسجدی که «اَشْهَدُ اَنَّ عَلی» را قطع کرد
باید اصلا گنبد و گلدسته را از آن گرفت
داریوش و کوروش و این داستانها؛ بگذریم
کشور ما اعتبار از حضرت سلمان گرفت
- شنبه
- 20
- مهر
- 1398
- ساعت
- 20:9
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
حاج محمدحسین سوری