• سه شنبه 15 آبان 03


شعر امام علی(ع) -(آخر سر تو هم زمین خوردی)

1208
5

آخر سر تو هم زمین خوردی
تو که نامت توان زانوهاست
در نگاه ترت نشسته غروب
فصل کوچیدن پرستوهاست

سر شب یاد مادرم بودم
یاد آنروز ها و ماتم ها
تو دوباره بلند خواهی شد
کوری چشم ‌ابن‌ ملجم ها

کار داری صدا بزن‌ من را
نتوانستی ام بخوانی نه؟؟
سعی کردی ز جا بلند شوی..
ای بمیرم نمی توانی نه؟

من به قربان چهره ی زردت
کمکت می کنم که بنشینی
آری آری پدر منم زینب
صورتم را مگر نمی بینی؟؟

فکر بی مادری ما هم باش
بخت این داغ را سیاهش کن
ای به قربان غصه ات خواهر
پدر عباس را نگاهش کن

مثل تو می شود بزرگ شود
کرده ای یک قبیله را مستش 
دیشب از بین حجره می دیدم
که سپردی حسین را دستش

لا به لای کلامتان دیشب
صحبتی از بریدن سر بود؟
به گمانم دلیل گریه ی تان
کلماتی شبیه معجر بود

خوب نشنیدمت چرا گفتی؟
آتش و خیمه گاه و دامن را
چشم عباس می کند تمرین
از سر شب خجالت از من را

منتظر مانده ام‌ که خوب شوی
کمی آرامتر شود دردم
کوفه را می گذارم ‌و دیگر
سوی این شهر بر نمی‌گردم

  • چهارشنبه
  • 24
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 20:11
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران