به ياد كربلا افتاده ام باز
عنان طاقت از كف داده ام باز
به من ماهی نشان دادند آنجا
كه تا امروز مستم از تماشا
دلم پر می زند هرشب به بامش
سلامم می كند دارالسلامش
دل عاشق ز معشوقش جدا نيست
برايم هيچ جايی كربلا نيست
چه ميفهميد از حال دل من
شنيدن كی بود مانند ديدن
من مجنون جز اين ليلا ندارم
خدايا تاب تا فردا ندارم
سر عاشق نوازی داشت يارم
دو روزی پرده را برداشت يارم
قرق كرد او حرم را تا بمانم
كنار تربتش شعری بخوانم
نشانم داد مزد نوكری چيست
خريدار دل شيدای من كيست
تهيدستم ولی گنجينه دارم
حسين تازه ای در سينه دارم
محمد فخار زاده
- دوشنبه
- 10
- مهر
- 1391
- ساعت
- 17:37
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه