من نیمه جانِ داغِ تو در این سفر شدم
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
.
من آب رفته ام! چه کسی می شِناسَدَم؟
من زینبم! اگر چه کمی مُختصر شدم
.
آن زینبم که بی تو نکردم شبی سحر
چون شمع، آب، بی تو به شام و سحر شدم
.
سنگین ترین مصیبتم این بود بَعدِ تو
با قاتلانِ سَنگ دِلت همسفر شدم
.
از کوچه های شام چه گویم برای تو؟
آماجِ سَنگ و طَعنه ی هر رهگذر شدم
.
هر جا که تازیانه به اَطفال می زدند
با یادِ مادرم تَنِشان را سِپر شدم
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1398
- ساعت
- 10:51
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه