کوچه و چادر خاکی،شده زخم جگرت
بعد آن شب همه دیدند شکسته کمرت
آتش انداخته بر خرمن جانت سیلی
بین کوچه به خدا چیده شده بال و پرت
وای از ضربه ی سنگین و گلی نازک روی
پر پر افتاد گلی پیش دو چشمان ترت
هر دو عالم به غریبی تو ناله زده چون
همسرت شعله زده بر جگر و برگ و برت
باز هم شکر خدا بی کس و تنها نشدی
بود در لحظه ی رفتن به کنارت پسرت
بر روی سینه ی تو هیچ کسی پا نگذاشت
خواهرت نیز ندیده به روی نیزه سرت
کربلا بود که غم را به دل عالم داد
کربلا بود که غم داد به قلب پدرت
#وحید_زحمت_کش_شهری
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1398
- ساعت
- 12:31
- نوشته شده توسط
- وحید زحمت کش شهری
- شاعر:
-
وحید زحمتکش شهری
ارسال دیدگاه