• سه شنبه 4 دی 03


متن شعر رحلت حضرت محمد صلوات الله علیه -(لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد)

3359

لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد...

تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد

خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد

دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد

روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد

آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع)
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد

طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
¤
رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد

دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!

  • شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 17:16
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



آیت اندیشه

یا الله
سلام خیییییییییییلی عالی بود

محفل روضه شبهای ما رو به طریقی خاص ریخت بهم و عنایاتی خاص شد

گریه امانم نمیدهد ... خانم عاطفی تا قیامت دعاگویم

شنبه 4 آبان 1398ساعت : 18:35

فیض

بسیار عالی

همیشه اشعار ایشون ظرافت های خاص خودش رو داشته

شنبه 4 آبان 1398ساعت : 22:28

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران