از ره بیا جواد رو سوی من نما
ای پسرم تن مرا کفن نما
من یاس زهرایم ولی خشکیدم
از بس که در حجره به خود پیچیدم
از سوز زهر کین کاهیده شد تنم
به یاد جد خود به سینه می زنم
حرامیا دور تنش می گردند
نیزه به استخوان فرو می کردند
جان من از غم جدم به لب رسید
شنیده ام که اسب روی تنش دوید
با نعل کهنه هم تنش می پاشید
به نعل تازه بدنش می چسبید
******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- پنج شنبه
- 9
- آبان
- 1398
- ساعت
- 1:20
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه