میان خانه ام فریاد دارم
الا مهدی بیا یکدم کنارم
بیا بین حال بابای جوانت
ببین بابا، فراوان درد دارم
بیا آبی رسان براین لبانم
زسوز تشنگی رفته قرارم
سرم را گیر تو بر روی زانو
توانم رفته ودر احتضارم
شررافتاده از زهری به جانم
که از سوزش، خزانی شد بهارم
بیا بابا مرا غسل وکفن کن
دگر راهی قرب کردگارم
نمازم را بخوان تا خلق بینند
تو هستی جانشین ویادگارم
رسیده آخر عمرم بیا تا
زبعد دیدن تو جان سپارم
مراپیش پدر برخاک بسپار
کزو من طاقت دوری ندارم
الا ای حجت پایانی حق
بیا همواره دیدار مزارم
شعر :اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 13
- آبان
- 1398
- ساعت
- 15:1
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه