• جمعه 2 آذر 03


اشعار شهادت امام حسین (ع) (در عزای شه دین کرببلا می لرزد)

1100
2

منكه هستم سائلى بر خوان انعام شما

از ازل شيرين شده كام من از نام شما

اينكه من ديوانه باشم آن هم از عشق خدا

بوده در آغاز خلقت حُسن اقدام شما

گر شكسته بال مى‏خواهى بيا بنگر مرا

فطرسى بشكسته پر هستم سر بام شما

اى كه گفتى آب كم جو تشنگى آور به دست

اى كه مى‏ريزد عطش از باده جام شما

تشنگى خواهم من امشب اى خداى‏تشنگى

تا كه جان خود فدا سازم براى تشنگى

بى سرو سامان شدم تا كه تو سامانم دهى

كافر محضم من امشب تا كه ايمانم دهى

بى سوادم بهره از قرآن ندارم ذره‏اى

آمدم اى روح قرآن فهم قرآنم دهى

زنده جاويد گردد هر كه باشد كشته‏ات

دوست دارم تا بميرم از دمت جانم دهى

فطرسم، حرّم، گنه كارم، پشيمانم حسين

آمدم تا طعم شيرينى ز گفتارم دهى

احتياج من ندارد انتها اى ذوالكرم

مى‏برم نام تو را تا كه شود اينجا حرم

اى كه هستى محور حبّ و ولاى اهل بيت

عشق تو ما را نموده مبتلاى اهل بيت

بى تو نامى از خدا هم در ميان ما نبود

بى تو مى‏افتاد از رونق صداى اهل بيت

اى كه مردانه دل از پروردگارت برده‏اى

نيست عاشق بر تو مانند خداى اهل بيت

تا كه نامت مى‏شود جارى به لبها يا حسين

جمع ما گيرد دگر حال و هواى اهل بيت

گر نبودى اسم غفّار خدا معنا نداشت

عفو و رحمت‏در ميان ‏هر دوعالم جا نداشت

شد مدينه كربلا تا كه به دنيا آمدى

مادرت شد مبتلا تا كه به دنيا آمدى

مصطفى شد بوسه چين از حنجر وحلقوم‏تو

چشمها شد پر بكا وقتى به دنيا آمدى

گفت اين طفل‏ازمن‏است‏ومن‏ازاويم‏بين‏جمع

رازها شد بر ملا وقتى به دنيا آمدى

بهترين معناى رحمان و رحيم امشب بود

مى‏دهد عيدى خدا وقتى به دنيا آمدى

عيد عفو و رحمت آمد عيد غفران آمده

ذكر تسبيح ملك زين پس «حسين جان»آمده

رمز صبر انبياء عشق تو بوده يا حسين

نام تو صاحبدلان را دل ربوده يا حسين

ميهمانى خدا گر خاص مى‏شد بر رسل

حق پذيرايى به روضه مى‏نموده يا حسين

اولين بارى كه باب توبه واشد در جهان

نام زيباى تو اين در راه گشوده يا حسين

هر كه را حق از براى بندگى كرده جدا

نام تو بر قلب و جان او سروده يا حسين

جز سعادت نيست عاشق بر رُخ ماهت شدن

جز شهادت نيست راه خاك درگاهت شدن

حق آن لحظه كه بوسيده پيمبر حنجرت

حق آن شورى كه افتاده به قلب مادرت

حق بابايت على و گريه مردانه‏اش

حق آن جمعى كه گرديده سراسر مضطرت

حق جبريل و سلامى كه ز بالا آورد

حق فطرس آن دخيل گاهوار اطهرت

حق آن شيرى كه از كام پيمبر خورده‏اى

حق اسمى كه تو را گشته نصيب از داورت

يك گره بر دل بزن تا صد گره را واكنى

زشتى ما را به زيبايى خود زيبا كنى

  • چهارشنبه
  • 12
  • مهر
  • 1391
  • ساعت
  • 12:4
  • نوشته شده توسط
  • مرتضی پارسائیان

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران