• دوشنبه 3 دی 03


شعری از زبان مادر شهید محمدحسین حدادیان -(آب و جارو زدم اتاقت رو شاید امشب بیایی تو خوابم)

1421

آب و جارو زدم اتاقت رو
شاید امشب بیایی تو خوابم
شاید امشب سری به ما بزنی
آخه وقتی تو نیستی؛ بی تابم

تو که نیستی روزام تاریکه
سوت و کوره تموم این خونه
آخه از اون غروبی که رفتی
مرغ عشقم دیگه نمیخونه

دست بابات همیشه می لرزه
وقتی عکس تو روی دستاشه
کمرش خم شد از غمت پسرم
راحت از جاش نمیتونه پاشه

شبایی که دلم هوایی میشه
عکستو میگیرم تو آغوشم
شبایی که عجیب دلتنگم
پیرهن خادمیتو می پوشم

بوی روضه گرفته پیرهنت
عطر اشک عزای زهرا(س) رو
مگه یادم میره عزیز دلم
رو تنت رد پای زخما رو

بین گرگا غریب افتادی
قد رعنای تو پر از خون شد
بس که تیرت زدند نامردا
روی ماهت ستاره بارون شد

چش به راهت نشسته بودم من
پیکرت تا اومد دلم لرزید
بغض کردم ولی به جون خودت
هیچ کس اشک مادرت رو ندید

تا قیامت بهت بدهکارم
کاری کردی که رو سفید شدم
منی که آرزوم شهادت بود
آخرش مادر شهید شدم

گفته بودم به سیدالشهداء
من برای شهادت آماده ام
آخرش پای انقلاب حسین(ع)
من محمد حسینم و دادم

حمیدرضا عباسی

  • دوشنبه
  • 20
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 16:6
  • نوشته شده توسط
  • امیر روشن ضمیر

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران