میبارد از بهشت دگرگون بهارها
بر دامن تمامی دل بیقرارها
میبارد آنکه بارش رحمت به دست اوست
در خشک سال عاطفه چون چشمهسارها
پیغمبرانه در دل صحرا قدم گذاشت
رونق گرفت با نفسش کوهسارها
آمد خلیل بت شکن از خیمهگاه صبح
تا بشکند غرور یمین و یسارها
آتش به جان چین و سمرقند تا گذاشت
کسری شکست آینه در گیر و دارها
ظلمت شکست و تشنه ی نوری شگرف شد
لبخند صبح قسمت لیل و نهارها
نوری دمید و هاله ی غم اعتکاف کرد
در قبله گاه باور چشم انتظارها
نوری که از فروغ رخش محو گشتهاند
خورشید و ماه با همه آیینه دارها
نور «محمّد» است که اعجاز میکند
در خلوت تمامی شب زنده دارها
- پنج شنبه
- 30
- آبان
- 1398
- ساعت
- 11:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد مهدی عبدالهی
ارسال دیدگاه