روي دوش آقامون
شال مشكيِ عزا
ميپره دل غمين
سوي صحن سامرا
شبِ اول يتيميه آقامونه تو سامرا
بميرم كه مهدي اين روزا پريشونه تو سامرا
با چشاي خيس آقاي ما ها ميخونه تو سامرا
ببار ای آسمون ، بارون
كه دل آقامون ، شد خون
دیگه جون به لبم ، الهی
امون از غریبی، واویلا
بميرم كه اين شبا آقا
عزادار مادري
بقيعي يا سامرا
با امام عسگري
شبي گريونه بابايي ميشي كه شده شهيد غم
يه شبي ميسوزي از مادري كه شده به غصه خم
پريشون پا قبر اون مادريكه نداره يك حرم
ببار آی آسمون ، بارون
كه دل آقامون ، شد خون
میکشه دل شیعه آهی
امون از غریبی ، واویلا
غمه ما واسه اینه
آقای ما غایبه
بیا تا دیگه نگن
که شیعه بی صاحبه
آره من بدم ولی بیای آقا خوب خوب میشم
روز جمعه چشم براه شما تا خود غروب میشم
بی تو بغضیم که عمریه توی گلو رسوب میشم
ميباره تو دلا ، بارون
دلاي شيعه ها ، شد خون
جون فاطمه کن نگاهی
امون از غریبی ، واویلا
- چهارشنبه
- 6
- آذر
- 1398
- ساعت
- 11:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه