بیا که تا تو نیایی، بهار، بی معناست
خوشیِ مردمِ این روزگار، بی معناست
.
تَبِ فراق تو بیچاره کرده دنیا را
بدونِ تو به دلِ ما قرار، بی معناست
.
تحمُّل غمِ هجران تو عجب سخت است
به زیر تیغِ توایم و فرار، بی معناست
.
مُحبّتِ تو نباشد عُبودیَّت هم نیست
و زنده داریِ شبهای تار، بی معناست
.
ولایتِ تو به شیعه حیات بخشیده
نفس کشیدنِ با اختیار، بی معناست
.
همه ارادت ما را به سُخره می گیرند!
برایشان، سخن از کوی یار بی معناست
.
بیا که خَلق بدانند صاحبی داریم
زنند طعنه که؛ این انتظار بی معناست!
.
خرابکاری ما را بیا و جُبران کن
که هرچه توبه کنم بی شُمار، بی معناست
.
تو صبحِ آمدنت "یا علی" به لب داری
که فتح کردنِ بی ذوالفقار، بی معناست
.
هر آنکه عبدِ علی نیست، مُنکرِ حَقّ است
وَ سَجده اش سوی پروردگار، بی معناست
.
نجف نگین زمین نه، که زینتِ عرش است
بدونِ خاکِ نجف، هر دیار بی معناست
.
"فَمَن یَمُت یَرَني" چِشمه ی امیدِ دل است
علی نیاید اگر، احتِضار بی معناست
.
به سینه نیست غمی جز غمِ حسینِ شهید
که اشک جُز به عزای نگار، بی معناست
- چهارشنبه
- 6
- آذر
- 1398
- ساعت
- 12:19
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه