گل رنگ گرفت از لب عناب محمد
مه نور گرفت از رخ مهتاب محمد
حورش رود از پی که رخش خاک بساید
دلها همه عاشق نه که بی تاب محمد
شد خلق جهان عاشق اخلاق نکویش
اخلاق نکو دفتر القاب محمد
اکسیر سلامت چکد از کام نکویش
کام همه شیرین ز می ناب محمد
قرآن به ثنایش همه دم لب بگشاید
کرده صدفش باز در ناب محمد
هر نور و (ضیایی) به جهان جلوه کنان شد
بد پرتوی از چهره ی نایاب محمد
- پنج شنبه
- 7
- آذر
- 1398
- ساعت
- 13:17
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا توحیدی
ارسال دیدگاه