کشیده بین من و تو اگر چه پرده خطایم
خوشم به این که وجودِ تو شد شفیع جزایم
شرف زِ عشقِ تو دارم که حق نموده عطایم
ارادتم به تو افزون نموده قدر و بهایم
اگر چه غرق خطایم به لب ثنای تو دارم
تویی امید و پناهم تویی همه کس و کارم
چه میشود که بیاید دگر زمان ظهورت
شبِ سیاهِ فراقت سحر شود به حضورت
نسیبِ دیده و دلها شود طلیعه ی نورت
تو چون جناب سلیمان جهانیان همه مورت
چه میشود که به موری رسد عطای سلیمان
حکومتِ تو حویدا کند کرامتِ انسان
بیا ز حوری و غلمان و انس و جن و ملک سر
یگانه حجت باقی ز نسل پاک پیمبر
ببین که بی تو خزان شد بهارِ مسجد و منبر
بریده تیغِ ریا از حسینیانِ زمان سر
و رفته راسِ دیانت به روی نیزه ی شهرت
شراره میکشد آتش زِ خیمه های عدالت
سر آمدِ همه شد هر که سر نهاده به کویت
بیا که جلوه ی حق را نشان دهد گل رویت
چه میشود که به کامِ جهان رسد زِ صبویت
گره خورد دل و دینِ همه به یک خمِ مویت
رسَد به گوشِ خلایق صدایِ آمدنِ تو
هزار جانِ گرامی فدایِ آمدنِ تو
بیا سولاله ی زهرا بیا تجلیِ تقوا
ببین بدون تو زندان برای ما شده دنیا
ببین که ظلم و جنایت فرا گرفته جهان را
ببین که تشنه ی مهر و سخاوتت شده دریا
به چهره هایِ یتیمان نشسته گردِ غمِ نان
زِ دیده هایِ جوانان نهان شده رخِ ایمان
بیا که لنگِ تو مانده بساطِ روضه ی مادر
بیا و عمرِ ستم را به تیغِ کج به سر آور
و جسم قاتلِ مادر زِ خاکِ تیره درآور
بیا و بر لبِ دنیا سرور و خنده بیاور
به دادِ ما برس آقا تو را به جانِ رقیه
عذاب میکشد عالم زِ دستِ نسلِ امیه
- پنج شنبه
- 7
- آذر
- 1398
- ساعت
- 14:15
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسنعلی بالایی
ارسال دیدگاه